بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

آخرین نطرات کاربران

امکانات جانبی



داستان کاوه آهنگر

بازدید: 384
دسته بندی: مطالب مفید,ادبی,,
 
 
31 مرداد 91 - 08:56
داستان كاوه آهنگر چیست؟
- این سوال منقضی شده است. و بهترین جواب توسط رای کاربران انتخاب شده است.
 
 
بهترین پاسخ
 
سیما  , memol6521
91/6/2 (11:02)
ماجرای ضحاک ماردوش از شنیدنی ترین داستان های شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی این شاعر آزاده ایرانی است که در آن به کاوه آهنگر اشاره میشود:
مرداس از فرمانروایان قدرتمند عربی بود که پسری بدگوهر و بدذات به نام ضحاک داشت.ضحاک با همفکری شیطان که در لباس پیرمردی خیرخواه بر او آشکار میشود،پر انگیزه به کشتن پدر و رسیدن به قدرت و فرمانروایی میشود و پدرش را در حال نیایش از پای در می آورد.ضحاک بر تخت شاهی نشست میکند و به مدت هزار سال حکمرانی میکند.از جای بوسه ای که شیطان بر شانه های ضحاک میزند دو مار میرویند.ضحاک درمانده و به دنبال پزشک بود که این بار شیطان در لباس پزشک برای تیمار وی آشکار شد و به او میگوید که باید هر روز مغز دو جوان را برای آن دو مار پخت کنند و به آنان بخورانند.دژخیمان ضحاک برای زنده نگهداشتن ماران ضحاک روزانه دو جوان از پارسیان را بر می گزیدند و می کشتند.این کشتار بر پارسیان گران افتاد و دو دلیرمرد یکی ارمایل و دیگری گرمایل به چاره اندیشی برآمدند.بعد از راهیابی به دربار ضحاک به خوالیگری پرداختند.چون دژخیمان دو جوان به نزد ایشان می آوردند یکی را رهایی میدادند و به او بز و میش میدادند تا راه دشت و کوه را پی گیرند و دوباره به دست دژخیمان ضحاک نیفتند.به گفته فردوسی کردهای امروز از تخمه و نژاد همان جوانان نجات یافته از دست دژخیمان ضحاک به دست دو خوالیگر پارسی هستند.
شبی ضحاک که در کنار ارنواز یکی از دختران جمشید- پادشاه ایران زمین خوابیده بود که خوابی آشفته وی را با نعره ای از خواب پرانید.در خواب دید که سه مرد جنگی به وی حمله بردند و او را کت بسته در مقابل مردم به سوی دماوند میراندند.اخترشناسان و موبدان به او گفتند که تاج و تخت او دیر نخواهد پایید.چون فریدون بالغ شود و به مردی برسد با گرز پولادین و گاونشانش که نشان خاندان اشفیان است بر سر تو خواهد کوبید و تو را به خواری خواهد بست و بر تخت تو خواهد نشست.
آبتین پدر فریدون در هنگام گریز به دست دژخیمان ضحاک کشته میشود و فرانک مادر فریدون وی را به نگهبان مرغزاری میسپارد و از او میخواهد که فریدون را تیمار کند.فریدمن بعد از 16 سال سراغ مادرش را می گیرد و از البرز کوه نزد فرانک می آید تا از او در مورد خودش سؤال کند.ضحاک همچنین از فریدون هراسان بود و از هراس وی شب و روز نداشت.
سرانجام ضحاک برای مشروعیت بخشیدن به حکومت اهریمنی خویش بزرگان و مهتران را فرا خواند و از آنان خواست که بر نوشته ای گواهی دهند که ضحاک جز نیکی و داد نخواسته و نجسته است.در میان جمعیت کاوه آهنگر به ضحاک می خروشد که من کاوه دادخواه،آهنگری بی آزار هستم که تو را نیکخواه و دادگر نمی دانم.مغز فرزندان من خوراک ماران تو شده اند و اکنون هم یکی از فرزندان من نزد تو گرفتار است.ضحاک دستور می دهد که فرزند وی را آزاد کنند و به وی باز گردانند.پس از آنکه کاوه از مجلس خارج شد مردم به دور وی گرد آمدند.کاوه پیشبند چرمی آهنگری خود را بر سر نیزه می کند (این نیزه در فرهنگ فارسی به درفش کاویانی نامدار است).کاوه از مردم میخواهد که از فریدون پیروی کنند و بر علیه ضحاک بشورند.
فریدون چون روزگار را بر ضحاک آشفته می بیند کلاه کیانی بر سر می کند و به نزد مادرمی آید به او میگوید که به سوی میدان خواهد رفت و از مادر میخواهد که برایش نیایش کند.
در خرداد روز«روز ششم ماه» فریدون با سپاهیان به جنگ ضحاکیان میرود.ضحاک را دست بسته و خوار به لاریجان و سپس البرز کوه میبرد و در غاری که بن آن ناپیدا بود می آویزد.روز پیروزی فریدون بر ضحاک روزیست که جشن مهرگان در آن روز برگزار میشود؛جشنی که در آن سپیدی بر سیاهی و جهل پیروز میشود.
 
  • .100%
 

دیگر پاسخ ها

1.    91/6/3 (22:22)
داستان افتادن پادشاهی ایران در دست ضحاک ماردوش غذای مارها مغز سر انسان چنتا بچهای کاوه کشته میشند برای خوراک مار ها قیام کاوه و به بند کشیدن ضحاک در این داستان کاوه چرم اهنگری خود را بر سر نیزه کرد که بعد ها به عنوان درفش کاویان پرچم ایران شد کلا اینداستان اولین قیام مردمی ایران بر ضد ظلم و ستم یک پادشاه است
 
 
 
2.    91/6/13 (18:41)
حمیده احمدیان راد ضحاك پادشاه تازی انسانی ناپاك بود. او برای این كه دو ماری كه بر شانه اش روییده بودند را سیر نگهدارد، هر روز مغز دو انسان را به آنها می داد. او  شبی در خواب دید كه پسر جوانی با گرز بر سر او می كوبد. یك پیشگو به او گفت این پسر فریدون نام دارد. ضحاك هرچه به دنبال فریدون گشت او را پیدا نكرد. بنابراین به راه حلی فكر كرد. راه حلش این بود كه گواهی ای بنویسد و همه بزرگان آن را امضا كنند. براساس این گواهی ضحاك به جز نیكی كاری نكرده است و حرفی جز به راستی نزده است. همه بزرگان به ناچار این گواهی را امضا کردند. اما ناگهان صدای داد و فریاد كسی از بیرون به گوش رسید. وی کاوه آهنگر نام داشت که درفش کاویانی او در تاریخ مشهور است. ضحاك دستور داد كسی كه داد و فریاد می كرد را به داخل بیاورند. وقتی آن مرد به داخل كاخ آمد،‌ دو دستش را بر سرش كوبید و فریاد زد:"منم كاوه كه عدالت می خواهم. اگر تو عادلی به فرزند من رحم كن. من 18 پسر داشتم که تنها یکی از آنها باقی مانده است. مغز آخرین پسر من هم قرار است غذای ماران تو شود. من یک آهنگر بی آزارم. جوانی من به پایان رسیده و اگر این پسرم را بکشی فرزندی هم برایم باقی نمی ماند. اگر تو پادشاه هفت کشوری چرا رنج و سختیش را ما باید بکشیم. ای پادشاه ستم هم اندازه ای دارد. چرا ماران دوش تو باید از مغز سر فرزند من غذا داده شوند؟" ضحاك كه تا به حال چنین حرف هایی نشنیده بود تعجب کرد و دستور داد فرزند کاوه را به او بازگردانند. بعد از کاوه خواست که گواهی را امضا کند. كاوه نوشته را خواند و بدون این که بترسد فریاد زد:"همه تان دارید به سوی جهنم می روید که به گفته های ضحاک گوش می دهید. من این گواهی را امضا نمی کنم". بعد در حالی که از خشم می لرزید با فرزندش از کاخ بیرون رفت.  وقتی او رفت بزرگان به ضحاک گفتند:"چرا مقابل کاوه سرخ شدی و اجازه دادی پیمان را پاره کند و از فرمان تو سرپیچی کند؟" ضحاک گفت:"وقتی او به داخل آمد و دستانش را بر سرش زد من شگفت زده شدم. حالا نمی دانم از این ببعد چه پیش می آید که راز جهان را نمی دانم". وقتی کاوه از کاخ بیرون رفت، شروع به فریاد زدن کرد و دنیا را به عدالت فرا خواند. بعد چرمی را که آهنگران می پوشند بر سر نیزه کرد و با همان نیزه خروشان رفت و فریاد زد:"چه کسی می آید که فریدون را پیدا کنیم و به او بگوییم که پادشاه ما شیطان است". به اندازه یک سپاه آدم دور او جمع شد. خود کاوه فهمید که که فریدون کجاست. رفتند و فریدون را پیدا کردند. فریدون وقتی چرم را بالای نیزه دید آن را به فال نیک گرفت و آن را با جواهر و طلا و دیبای روم آراست به طوری که رنگ های سرخ و زرد و بنفش گرفت و آن را "درفش کاویانی" نامید. از آن ببعد هم هر کسی که تاج پادشاهی را بر سر می گذاشت، به آن چرم بی بهای آهنگری جواهرات جدیدی اضافه می کرد. به این ترتیب درفش کاویان مثل خورشیدی در شب های تیره می درخشید و همه از آن امید می گرفتند. به هرحال فریدون چون وضع را به این گونه دید فهمید که کار ضحاک تمام است و با سپاهش برای جنگ با ضحاک به سرزمین تازیان رفت. فریدون کاوه آهنگر را فرمانده سپاه کرد و درفش کاویانی افراشته شد تا سپاه فریدون ضحاک را شکست دادند و او را مجازات سختی کردند.
کاوه یکی از خاندان‌های معروف پهلوانی دوره ی اساطیری ایران است. در آن زمان پادشاهی ستمگر به نام ضحاک فرمانروایی می‌کرد که دو پاره گوشت به شکل مار از روی دوش‌های او سر برآورده بود. ضحاک آن‌ها را نشانهٔ ساحری خود می‌دانست و مردم را به هراس می‌انداخت.
چون ۸۰۰ سال از پادشاهی او گذشت، آن گوشت پاره‌ها ریش گشت و درد گرفت و بی قرار شد. مردی شیطان صفت به او می‌گوید مغز مردان جوان علاج درد است و به دستور او هر روز دو جوان را می‌کشتند و مغز سر آن‌ها را روی زخم‌ها می‌گذاشتند. با این حال همهٔ مردم از او به ستوه آمدند. در این زمان در اصفهان مردی به نام کاوه که آهنگر بود در روستایی زندگی می‌کرد. این مرد روستایی دو پسر داشت که هر دو به جوانی رسیده بودند. کارگزار ضحاک هر دوی آن‌ها را در یک روز دستگیر کرد و نزد ضحاک برد. ضحاک دستور به کشتن آن دو داد. چون کاوه از دستور ضحاک آگاهی یافت به شهر آمد و بخروشید، کمک خواست و آن پوست را که آهنگران بر پیش می‌بندند بر سر چوبی مانند بیرقی کرد و فریاد آغاز کرد. از آن بیرق به نام درفش کاویانی یاد می‌شود.
مردم چون از ضحاک به ستوه آمده بودند گرد کاوه جمع شدند و بسیاری از مردم به کمک او شتافتند.
کاوه در اصفهان کارگزار ضحاک را کشت و شهر را گرفت و به پادشاهی نشست و زر و سیم خزانه را به مردم بخشید و سلاح تهیه کرد.
سپس به اهواز رفته، عامل آن جا را بکشت و کسی جای او نشاند. از هر شهری مردمی بسیار گرد او آمدند که همه دل پر از کینه ی ضحاک داشتند. در آن زمان ضحاک در دماوند بود و طبرستان؛ و چون از این کار آگاه شد سپاه بسیاری به جنگ کاوه فرستاد که آن‌ها کشته یا فراری شدند. در آن هنگام فریدون در پی فرصتی مناسب برای قیام علیه ضحاک بود و ضحاک او را دنبال می‌کرد. فریدون که به طبرستان رسید در آن جا پنهان شد و وقتی شنید کاوه به ری رسیده‌است، پنهانی خود را به ری رسانید و او را آگاهی داد که از فرزندان جمشید است.
در آن هنگام کاوه فریدون را امیر سپاه کرد و خود سپهسالار شد. چون سپاهیان ضحاک و فریدون به هم رسیدند و جنگ شروع شد، سپاه ضحاک شکست خورد. ضحاک گرفتار فریدون شد و او را در کوه دماوند زندانی کرد، و ایرانیان از شر او آسوده شدند.
به روایت فردوسی از کاوه دو پسر باز می‌ماند: یکی قارن و دیگری قباد.
قارن سپهسالار منوچهر و نوذر بود و از پهلوانان بزرگ شمرده می‌شد.
کمی از روایت شاهنامه [ویرایش]
حکیم ابوالقاسم فردوسی برخاستن کاوهٔ اهنگر و برپا داشتن درفش کاویانی و پیدایش درفش کاویان و پیروزی درفش را چنین به نظم کشیده‌است:

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
برو انجمن گشت بازارگاه

همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی دادخواند

از آن چرم کاهنگران پشت پای
ببندند هنگام زخم درای

همی کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه به دست
که‌ای نامداران یزدان پرست

کسی کو هوای فریدون کند
سر از بند ضحاک بیرون کند

بپویید کاین مهتر اهرمنست
جهان آفرین را به دل دشمن است

به پیش فریدون فرخ شویم
به جان و تن و چیز یک رخ شویم

همی رفت پیش اندرون مرد گرد
سپاهی برو انجمن شد نه خرد

ندانست خود کافریدون کجاست
سر اندر کشید و همی رفت راست

بیامد به درگاه سالار نو
بدیدندش از دور برخاست غو

چو آن پوست بر نیزه بر دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی

بیاراست آن را به دیبای روم
ز گوهر برو پیکر و زر بوم

بزد بر سر خویش چون کرد ماه
یکی فال فرخ پی افکنده شاه

فروهشت ازو سرخ و زرد و بنفش
همی خواندش کاویانی درفش

از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه
به شاهی به سر بر نهادی کلاه

برآن بی بها چرم آهنگران
برآویختی نوبنو گوهران

ز دیبای پرمایه و گوهران
بر آنگونه گشت اخیر کاویان

که اندر سر نیزه خورشید بود
جهان را ازو دل پر امید بود
می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: شنبه 14 فروردين 1395 ساعت: 1:11 منتشر شده است

برچسب ها : ,,,
نظرات()

ليست صفحات

تعداد صفحات : 18
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

تبلیغات

متن

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 176
کل نظرات کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 5

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 1935
بازدید دیروز بازدید دیروز : 1169
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 194
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 117
آي پي امروز آي پي امروز : 645
آي پي ديروز آي پي ديروز : 390
بازدید هفته بازدید هفته : 3986
بازدید ماه بازدید ماه : 4202
بازدید سال بازدید سال : 10391
بازدید کلی بازدید کلی : 112448

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 3.145.149.120
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آموزش زبان انگلیسی و آدرس prospect123.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



خرید فایل های قابل دانلود